ایـטּ روزها،اگـ ـﮧڪسے گـُفت عاشقتـم بپـُـرس: تا ساعت چنـב؟!!!


ღღدختری از جنس بارانღღ

شب ، بوی تنهایی می دهد ...


شب ، چشم های پر از خوابی را دارد که

 

خیره شده اند به نوشته های تلخ ...


چشم هایی که دنبال جمله ای اند ،

 

که حرف دلشان باشد...


دنبال واژه هایی که دردشان را به اشتراک بگذارند ...!


دنبال کسی که بگوید

 

حرفهایی که گفتنشان سخت است ...


شب ، بوی تنهایی می دهد ...


بوی درد ، بوی غم ، بوی اشک های پنهانی

تصاویر عاشقانه غمگین

 

 

 

و مرا


آنقدر آزردی ..


که خودم کوچ کنم از شهرت ..


بکنم دل ز دل چون سنگت ..


تو خیالت راحت ..


می روم از قلبت ..


میشوم دورترین خاطره در شب هایت


تو به من می خندی ..


و به خود می گویی:


باز می آید و می سوزد از این عشق


ولی ..


بر نمی گردم نه!


می روم آنجایی


که دلی بهر دلی تب دارد ..


عشق زیباست و حرمت دارد ..


تو بمان ..


دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت


سرد و بی روح شده است ..


سخت بیمار شده است ..


تو بمان در شهرت

 

 

 

 

 

دنیا بازی‌هایت را سرم در آوردی...


گرفتنی‌ها را گرفتی‌...


دادنی‌ها را " ندادی "...


حسرت‌ها را کاشتی...


زخم‌ها را زدی ...


دیگر بس است...


چیزی نمانده ...


بگذار آسوده بخوابم ...


محتاج یک خواب بی‌ بیدارم


 

هستنـב ڪسانـے ڪه از شـבت دلتنگی به ڪُما رفته انـ ב

حرف نمـے زننـב

راه مـے رونـב

نفس مـے ڪشنـב

ولـے چیز ـےحس نمـے ڪننـב

 فقط فڪر مـے ڪننـב و فڪر مـے ڪننـב و فڪر مـے ڪننــב

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,ساعت 21:8 توسط ღپونهღ| |


Power By: LoxBlog.Com